: خانهای میان خاطره و خشم؛ نگاهی به بخش دوم فصل اول رمان هدایت.
در ادامهی سقوط هدایت هادیپور در ساختارهای بازرگانی، روایت به فضای خانه منتقل میشود "جایی که خاطرات، خشم، و تضادهای خانوادگی، لایههای تازهای از شخصیتها را آشکار میسازند."
ورود میرزا کریم والانشین، عموی نرگس " همسر هدایت" ، به خانه ی هدایت هادی پور، نقطهی آغاز گفتوگوهای است که هم ستایشآمیز می باشد و هم تنشزا. والانشین از هدایت با احترام یاد می کند؛ به عنوان مثال : «این مرد برای کشورش از میلیونها تومان گذشته». اما واکنش نرگس و مادرش یعنی ملوک، نشاندهندهی شکاف میان نگاه آرمانگرایانه و نگاه اقتصادی خانواده است. به عموان مثال، نرگس با عصبانیت میگوید: «با پنج، شش میلیون میشه یه باغ بزرگ خرید!» این جمله، نهتنها نقدیست بر تصمیمات هدایت، بلکه نشانهایست از فاصلهی ارزشها درون خانواده.
در همین گفتوگوها، چند خاطره از گذشته بازگو میشود:
"خواستگاری مجید، پسرخالهی نرگس، از لبابه، دختر آقای عابدی. فروشنده و مالک کارخانه مردان پرافتخار که نرگس با تحقیر میگوید: « کی عابدی؟! دست رد به پسر خاله من زد ولی خاک برسرش! دخترشو داد به یه موذن و آشپز!» این جمله، نهتنها نشاندهندهی نگاه طبقاتی نرگس است، بلکه زمینهساز ورود لبابه به داستان و پیچیدگیهای بعدی در کارخانهی مردان پر افتخار خواهد بود.
"خاطره ای از روز خواستگاری هدایت از نرگس، که ملوک مادر نرگس با دیدن آقا ماشاء الله پدر هدایت، اذعان می دارد که در قدیم هم محله آقاماشاء الله و دختر پهلون است که دست تقدیر آنها را از آن محله دور کرده و ..."
در میان این خاطرات و تنشها، نام سید مصطفی حقیقت به میان می آید، مصطفی مردی مذهبی و رئیس هیأت محلهی قدیمی هدایت است، نرگس و مادرش از سید مصطفی خوششان نمی آید و با رفتوآمد هدایت با او و محله قدیم مخالفاند، اما هدایت از او دفاع میکند، میرزا کریم والانشین عموی همسر هدایت در دفاع از سید مصطفی میگوید: «سید مردی بزرگوار و خوبی است، ساواک این بلا رو سر او آورد؛ زن و بچهاش شهید شدند، خودش شکنجه شد... کمی عصبیست، اما باید او را خوب بپنداریم.»
این بخش از رمان، خانه به صحنهای تبدیل میشود که در آن، گذشته، حال، و آینده در هم تنیدهاند. خاطرات خواستگاری، نگاههای متضاد، و شخصیتهایی با پیشینههای پیچیده، همه در خدمت ساختن جهانی می باشند که هدایت باید در آن دوام بیاورد.